معرفی کتاب من او اثر رضا امیرخانی
در تمام این سالهایی که حرف از فاجعه بار بودن سرانه مطالعه در ایران است، رضا امیرخانی، تقریبا تنها نویسندهای بوده است که مردم برای خریدن کتاب آخرش (ر.ه.ش.) در اولین روز انتشار آن صف میکشند. هرچند شاید جمعیت مشتاق ایستاده در صف به نسبت مردمی که در خارج از کشور برای یک کتاب خاص صف کشیدهاند، کمتر باشد، اما این موضوع به خودی خود، در شرایطی که آمار کتابخوانی ایرانیان بسیار ناراحت کننده است، پدیدهای جذاب و البته قابل تامل است. باید حتما در این مورد بررسی صورت گیرد، موضوع مورد تحلیل قرار گیرد، نوشته شود، اگر لازم بود میزگرد برگزار شود که امیرخانی در طول این سالیان چه کرده است که مخاطبش اینگونه مشتاق خواندن کتاب جدید اوست؟ و یا نویسندگان دیگر چه پارامترهایی را باید مد نظر قرار دهند که بتوانند مخاطب ایرانی را هرچه بیشتر به خواندن تشویق کنند.
هنری به نام قصه گفتن
با این مقدمه به سراغ بررسی کتاب منِ او، از مشهورترین رمانهای رضا امیرخانی میرویم. ویژگی بارز منِ او، مانند سایر رمانهای این نویسنده، قصه است. بی تردید برای اینکه نویسنده بتواند مخاطب را جذب کند، کتابش باید به خوبی قصه بگوید و تمایل انسان به قصه شنیدن را که هزاران سال است با اوست، بتواند اقناع کند. امیرخانی راه و رسم قصه گفتن را به خوبی میداند. میداند از کجا شروع کند، چگونه مخاطب را با شخصیتهایش آشنا کند، چطور بدون اینکه بخواهد از آنها قهرمان بسازد، خواننده را مجذوبشان کند.
مجذوب واقعی بودنشان. با تمام خوبیها و بدیها و ضعفهایشان. در قصههای امیرخانی، اخلاق و انسانیت بسیار مهم هستند. شخصیتهای اصلی کتابهای امیرخانی، عمدتا انسانهای خوبیاند. ممکن است دچار خطاهایی شوند کوچک یا بزرگ، اما به هرحال انسانهای خوبیاند. این نکته باعث میشود، خواننده بیشتر درگیر شخصیت و آنچه که برای او اتفاق میافتد بشود. باعث میشود که آدمهای معمولی، بیشتر با شخصیتها هم ذات پنداری کنند و در نهایت به آنها علاقه مند شوند.
البته ذکر این نکته هم لازم است که به نظر میرسد امیرخانی از آن دسته هنرمندانی است که بیشتر تمایل به نشان دادن خوبیها دارد. نمیتوان گفت که این موضوع لزوما نکتهای منفی است. چرا که در گونههای بسیاری از ادبیات داستانی، خصوصا شعر و به تبع آن موسیقی که از همین اشعار تغذیه میشود، عموما بر بیان خوبیها، نکات اخلاقی و انسانی تاکید دارد و کمتر به سیاهیها و پلیدیهایی که به هر حال در هر جامعهای و در هر دوره تاریخی وجود دارد، میپردازد.
قصههای امیرخانی نیز نه کاملا (نمونههای نقض مثلا در قیدار یا منِ او وجود دارد...) تا حدی اینگونهاند. این موضوع شاید به این ویژگی شخصی امیرخانی بر میگردد که تمایل دارد زیباییهای نوع انسان را ببیند. او ارزش وجودی انسان را از هر چیزی بالاتر میداند. اینطور میشود که رقاصهای ایرانی ساکن آمریکا(شخصیت سوزی در کتاب بیوتن) را نه تنها نقد نمیکند، بلکه وجه زیبا و انسانی اورا به نمایش میگذارد تا بر این نکته تاکید کند نوع انسان مهمتر از عقاید اوست. اگرچه چنین موضوعی گاه میتواند برای نویسنده چالش آفرین باشد. به خصوص برای مخاطبی که چند کتاب از امیرخانی بخواند، چالشی که به وجود میآید این است که او دوست دارد، شخصیتهای متنوعتری را در داستان امیرخانی ببیند. جایی که در میان شخصیتهای اصلی، عمدتا خبری از انسانهای منفی نیست. اگر باشد، صرفا شخصیتی است فرعی. پس به نظر میرسد امیرخانی، به عنوان نویسندهای پیشرو، باید فکری به حال سلیقه تنوع طلب بخشی از مخاطبانش بکند. چنین فکری حتی ممکن است در قالب تغییر ژانر و یا تغییرات کوچکی در شیوه روایت قابل انجام باشد.
منِ او؛ یک قصه عاشقانه
منِ او، قصه ماجرایی است عاشقانه از فرزند یکی از خانوادههای اصیل و قدیمی تهرانِ دهه 1310-1320 خورشیدی. عشق فرزند خانوادهای ثروتمند، خانواده فتاح، به دختر خانوادهای که خدمتکاری این خانواده را میکنند. در اینجا نکته مهم این است که نگاه شخصیت اول داستان و کسی که او را تربیت کرده، ناشی از نگاه امیرخانی به اخلاق، بسیار انسانی است. امیرخانی باز هم نشان میدهد که ارزش انسان، خواه ثروتمند مثل خانواده فتاح، یا مثل خانواده اسکندر، از نظر سطح مالی نسبتا فقیر، به انسانیت اوست و نه میزان ثروتش و این باور را امیرخانی نه در قالب کلمات و عبارات مستقیم که در رفتار و رویه خانواده فتاح به خواننده منتقل میکند.
شخصیتهای رمانهای امیرخانی-مانند خود او- اغلب انسانهایی هستند مذهبی. اما این عقاید، نه خود امیرخانی و نه شخصیتهای قصهاش را به دام ریا نمیکشاند. آنها هرچه که هستند، واقعیاند. مثل خود امیرخانی که هرچه هست، خودش است. در مورد نام کتاب منِ او، در نگاه اول به نظر میرسد با اسمی خاص و نشانگر مفهومی عمیق روبرو هستیم. امیرخانی اما به سادگی به جای اینکه بخواهد از موجی که میتوانسته نام این کتاب ایجاد کند، استفاده کند، واقعیت را میگوید، اینکه زمانی که در اواخر دهه هفتاد، مشغول نوشتن کتاب با کامپیوتر قدیمیاش بوده، با توجه به حافظه کم آن کامپیوترها قدیمی و بنا به توصیه دوستی، هر فصل را در یک فایل ذخیره میکند؛ از آنجا که نام هر فصل به این شکل بوده: یکِ من، یکِ او، دویِ من، دویِ او و...، و تمامی فایلها را در نهایت در یک پوشه میریزد، نام این پوشه را میگذارد من-او، و نام کتاب هم میشود منِ او. به همین سادگی و به قول خود نویسنده هیچ خبری از یک نام عجیب و غریب و عرفانی نیست.
نکته بارز دیگر، تسلط نویسنده به محیط است. او شهر- تهران- را به خوبی میشناسد. از توصیفهایی که در قیدار و منِ او از تهران قدیم میکند، این نکته کاملا مشخص است. چه از نظر ظاهر شهر و چه از نظر موضوعات فرهنگی، او به توصیف شهر تسلط دارد. گفته میشود که او هنگام نوشتن من او، چیزی در حدود دو سال از زندگیاش را وقف مطالعه در مورد تهران قدیم کرد. چنین اطلاعاتی سبب شده که او از کوچکترین جزئیات هم غافل نشود. همچنین از نظر گویش مردم در تهران قدیم نیز، او تلاش کرده که نحوه صحبت کردن شخصیتها متناسب با دوره زمانی مربوط به قصه باشد.
گفتنی است، داستان منِ او، در عین حال که تم اصلیاش عاشقانه است، به موارد دیگری نیز در خلال داستان و بدون اینکه بخواهد خللی به قصه وارد کند، میپردازد. از جمله با توجه به اینکه ابتدای داستان در زمان سلنطت رضاشاه پهلوی بر این میگذرد، وی به نقد سیاست کشف حجاب و چالشی که خانوادههای مذهبی در این بین با آن مواجه میشوند، اشاره میکند و نکته جالب اینکه، شخصیتهای قصه، برای در امان ماندن از چنین چالشهایی، به کشوری غربی، فرانسه، مهاجرت میکنند.
نکتهای که در کتاب دیگر امیرخانی، بیوتن (جایی که شخصیت اصلی داستان که جانباز جبهه جنگ ایران و عراق است، برای ازدواج و زندگی با دختری ایرانی که ساکن آمریکا است به آنجا مهاجرت میکند)، قابل مشاهده است، این است که امیرخانی به نحوی غیر مستقیم تلاش دارد بر این موضوع تاکید کند که مردم در سرتاسر دنیا، مردم هستند و علیرغم تفاوتهای فرهنگی، بُعد انسانی و اشتراکات مردم در تمامی کشورها غیرقابل چشم پوشی است و چنین دیدی-در صورتی که اصحاب قدرت در کل دنیا به آن معتقد باشند- میتواند به پیشبرد صلح در دنیا کمک شایانی داشته باشد.
موضوع دیگری که نویسنده در خلال داستان میآورد، ماجرای برخورد علی فتاح با انقلابیون جنبش استقلال الجزایر است. در اینجا به نظر میرسد که نویسنده تلاش دارد نشان دهد که عاقبت دیکتاتوری- چه از نوع الجزایریاش، و چه از نوع پهلوی و ایرانی آن- محتوم به شکست و فروپاشی است. (چنانچه جنبش استقلال الجزایر عاقبت در سال 1962 علیه استعمار فرانسه به پیروزی رسید)
اما شاید مهمترین بخش داستان، ارتباط شخصیت اول، علی فتاح با درویشی به نام مصطفی است. درویشی که به نوعی نمادی از حقیقت، آگاهی و دانایی است، در عین اعتقاد به دین(ذکر او دائما یا علی مدد است)، به اخلاق تاکید فراوان دارد و در طول داستان مانند معلمی به علی درس زندگی میدهد. در اینجا موضوعی که به ذهن خطور میکند این است که نویسنده، از نظر معنوی جامعه را نقد میکند و معتقد است که چه در خانواده ایرانی (که شاید بهترینهایشان شبیه به خانواده فتاح باشند) و خصوصا مدرسه و فضای بیرون از خانه، آنطور که باید نتوانسته است فرزندانش را از بعد معنوی تربیت کند. چنان که این نقش در داستان منِ او، بر عهده صوفی و درویشی است از دنیا بریده که به نوعی در چارچوبهای اجتماعی جامعه امروز قرار نمیگیرد. نویسنده علاوه بر پاک بودن درویش، بر دانایی او نیز تاکید دارد و از این دانایی در رساندن هرچه بیشتر علی فتاح به معنویتی که به نظر میرسد استعدادش را هم دارد، استفاده میکند.
همچنین نویسنده، در پایان تم عاشقانهاش را به سبک عشقهای اساطیری به پایان میبرد و با کمک یک غافلگیری درست و حساب شده، توی کوره آجرپزی، جایی برای پخته شدن، به اغلب سوالات خواننده پاسخ میدهد.
اینکه گفته شد رضا امیرخانی بر توصیف تهران، تسلط کافی دارد، طبیعتا به دلیل این است که وی تقریبا تمام زندگیاش(او چند سالی را در ایالات متحده آمریکا زندگی کرده است) را در این شهر گذرانده است. او که در سال ۱۳۵۲ در تهران و در محله 25 شهریور(میدان هفت تیر فعلی) متولد شد، دوره راهنمایی و دبیرستان را در یکی از بهترین مدارس تهران، یعنی دبیرستان علامه حلی تهران گذراند و مقطع کارشناسیاش را نیز باز هم در یکی از خوشنام ترین دانشگاههای کشور، یعنی دانشگاه صنعتی شریف آن هم در رشتهکاملا غیر مرتبط با کارش، یعنی مهندسی گذراند.
امیرخانی در طی سالیان بعد از 1374 که او نخستین کتابش، یعنی ارمیا را روانه بازار کرد، کتب مختلف در زمینههای مختلفی نوشته و منتشر کرده است که لیست آنها به صورت زیر است:
- ارمیا (رمان، سال ۱۳۷۴)، انتشارات سوره مهر
- ناصر ارمنی (مجموعه داستان، سال ۱۳۷۸)، انتشارات کتاب نیستان
- ازبه (داستان بلند، سال ۱۳۸۰)، انتشارات کتاب نیستان
- داستان سیستان (سفرنامه، سال ۱۳۸۲)، انتشارات قدیانی
- نشت نشا (مقاله بلند، سال ۱۳۸۴)، انتشارات قدیانی
- بیوتن (رمان، سال ۱۳۸۷)، انتشارات علم
- سرلوحهها (مجموعه یادداشتهای پراکنده سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ - سال ۸۸)
- نفحات نفت (سال ۱۳۸۹)، نشر افق
- جانستان کابلستان (سال ۱۳۹۰)، نشر افق
- قیدار (سال ۱۳۹۱)، نشر افق
- رهش (رمان، زمستان ۱۳۹۶)، نشر افق
لازم به ذکر است که امیرخانی در خلال سالهای ۱۳۸۱ تا 1384، سردبیری سایت لوح ارگان نویسندگان ادبیات پایداری را بر عهده داشت. وی از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود.
همچنین برخی از جوایز و موفقیتهایی که امیرخانی به واسطه آثارش در سالهای اخیر با آن مواجه شده است، به شرح زیر است:
1) کتاب اِرمیا برگزیده جشنواره آثار ۲۰ سال دفاع مقدس و مورد تقدیر در اولین دوره جشنواره مهر و دومین جشنواره دفاع مقدس
2) کتاب من او که در دومین جشنواره مهر مورد تقدیر قرار گرفته و یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات و سه کتاب برگزیده سال ۱۳۷۹
3) کتاب قیدار برگزیده بخشِ داستانِ بیستویکمین دوره جایزه کتابِ فصل
4) کتاب نفحات نفت اثر شایسته تقدیر دهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد در بخش ویژه
5) کتاب رهش اثر برگزیده یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند
6) کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
7) جایزه سیوششمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات، 1397
گفتنی است، در میان رمانهای امیرخانی، بیوتن و منِ او توجه و علاقه مخطبان را بیش از سایر آثار وی جلب کردهاند. کتابهای امیرخانی، موجب شدهاند که انتظار مخاطب از او در سالهای اخیر به طور چشمگیری افزایش یابد و این موضوع کار اورا بسیار سخت میکند. تا جایی که بخش قابل توجهی از مخاطبان کتاب آخر امیرخانی(ر. ه. ش.)، که اتفاقا مدتها گوش به زنگ این بودند که چه زمانی این کتاب به چاپ رسیده و منتشر میشود، آنطور که باید از کتاب آخر وی راضی نبودند. این نکته که برای بسیاری از هنرمندان، از سینماگران تا نویسندگان و... رخ داده است، این ضرورت را تقویت میکند که امیرخانی با دقت و تمرکز و حساسیت بسیار بیشتری به نوشتن کتاب بعدیاش بپردازد.
در پایان باید گفت که عمده رمانهای امیرخانی توسط نشر افق منتشر شده است. برای دانلود نسخه الکترونیکی و فایل PDF این کتاب میتوانید به بخش کتاب های PDF مراجعه کنید.